روزعشق(26/8/92)
خاطرات عاشقانه من ونفسیم
بهترین لحظه های من زیر سایه عشق تو
درباره وبلاگ


♥بــِسْم ِاللهِ الرَّحْمن ِالرَّحیمْ♥ وَإِن یَكَادُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَیُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْر وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِین ♥♥♥♥♥♥ به صندوقچه خاطرات من ونفسیم خوش اومدین همنفسم:مهندس عمران من:دانشجوی پیراپزشکی عمر عشقمون:از زمانی که من 14 ساله و نفسیم 16 ساله بود الانم بعد از گذشت 7سال هر روز عاشقانه تر بهم نگاه میکنیم خاطرات اینجا رو تقدیم میکنم به تنها عشق زندگیم اینستامون:_manonafasiim_



آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 162
تعداد نظرات : 1370
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
فافا

آخرین مطالب


 
شنبه 9 آذر 1392برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : فافا

سلام به عشقمو سلام به دوستای خود خودم

خوب دوتا از امتحانای میان ترمم رو به خوبی خوشی دادم حالا دوتا امتحان دیگه مونده که خیلی هم سخت هستن با حجم زیاد بنده هم خیلی شاد و ریلکس پنج شنبه صبح  پاشدم همراه خانواده رفتم مسافرت به شمال کشور و الان خیلی شادتر میخوام پست بزارم و برم لالا اگه اون وسطا وقت شد درس هم میخونم519213_800179.gifموقع رفتن از روستای اجداد همسری با ادرس هایی که داده بود در حال گذشتن از پشت شیشه ماشین دیدن کردم واقعا رویایی بود خونه هایی با سقف های شیرونی تراس های بزرگ پنجره هایی که رو به کوه های پردرخت باز میشد با هوای سرد مه غلیظ که من با دیدنشون عاشق همشون شدم دلم رفت به خودم میگفتم حتما باید اینجا یه خونه بخریم چون بعدا من هر روز میخوام بیام اینجا بمونم واقعا مثل عکسای طبیعت بود که روی کارت پستال ها چاپ میکنن شبیه نقاشی بود الانم با یاداوریش دلم هوای اونجا رو کردوای که چقدر مردم این ناحیه از شمال کشور مهربونن به معنای واقعی یعنی هرچی بگم کم گفتم این چند روز رفته بودیم خونه دوست بابام که تا حالا همدیگرو ندیده بودیم فقط اقایون چندباری درحد قرار کاری که دوست بابا به تهران اومده بود همدیگرو دیده بودن بعد از کلی اصرار از طرف ایشون بالاخره ما رفتیم شهرشون خیلی مهمون نواز بودن کافی بود متوجه بشن از چیزی خوشت اومده درجا بهت میدادن مثلا مامان دستور گذاشتن سیرترشی و سرکه رو ازشون پرسید خانوم دوست بابا بعد از گفتن دستورش رفت یه شیشه سیرترشی دوتا بطری سرکه اورد یا من گفتم پرتغال های اینجا چه عطری داره یه سبد پرتغال چیده شده از باغشون رو دادن دیگه میترسیدم از چیزی تعریف کنم به زور باز بهم بدنجای داره همین جا از این ناحیه شمال کشور بخاطر مهمون نوازی بی نظیر بی همتاشون تشکر کنمدقت کنید فقط از این ناحیه شمال نه اون ناحیه شمال اخه اون ناحیه تقریبا هرسال به دلیل داشتن سوییت میریم اونجا اما این ناحیه از شمال رو برای اولین بار بود رفتم و از همه لحاظ مهربونی اب وهوا....اصلا قابل مقایسه با اون ناحیه نیستن پدر هم خیلی از این ناحیه شمال خوشش اومد و من در دل میگفتم دامادتون رو ندیدی هزار برابر این دوستتون ماه هستنRed Hair

خوب بگذریم شنبه دوهفته پیش بود از خواب بیدار شدم بعد از جینگولاسیون Hippieو زدن دوعدد نیمرو درست کردن لقمه برای خودم و نفسیم بدیو بدیو رفتم پیشش سوار شدیم رفتیم پارک تا رسیدیم زود نیمروها رو دراوردم خوردیم همسری گفت چه ترش خوشمزس گفتم روش لیمو تازه با یه ادویه ای که نمیدونم چی بود ریختم درحال خوردن بود گفت وای این یه لقمه چقدر خوشمزه بود گفتم باز کن ببینم لقمه رو باز کرد دیدم همون یه تیکه ای بود که صبح موقع ریختن ادویه ادویه از دستم ریخت منم دیگه تخم مرغ رو بهم نزدم همونجوری پختبرای اولین بار بود که قرار داشتیم من ناخونم رو جینگول نکرده بودم با اینکه وقت هم داشتم کلا بی حوصله بودم قربونش برم عشقم می گفت هرکاری بگی میکنم فقط تو اینجوری نباش اصلا بیا من رو بزن شاید خوب شدی اصلا بعضی وقتا با اینکه صد در صد من مقصرم اینجوری مهربون میشه من عذاب وجدان میگیریموقتی که من اینجوری بداخلاقی میکنم فقط غر میزنم اونم چندساعت نفسم درمقابل بیشتر مهربونی میکنه پیش خودم شرمنده میشم فکر میکنم لیاقت این همه مهربونی رو ندارم این حرف ها رو اینجا میگم تا خودم بعدا با خوندنشون یادم بیاد چه مرد مهربونی دارم یه کم این زودجوش بودنم رو اصلاح کنم تا مثل الان دچار عذاب وجدان نشم

بعد از اینکه همسری نازم رو کشید(خودتون لوس هستید هر کی فکر میکنه من لوسم ایشالا موهاش بریزه کچل بشه) و از اون حالت بی حوصلگی خارج شدم مثل این ادم هایی که سیمشون رو میزنن به برق حرف زدم انقدر از همه جا حرف زدم کل فامیل رو چرخ زدم به نفسیم گفتم فکم خسته شدایشونم با دقت به حرف هام گوش میداد و جاهایی که بحث به اوج میکشید میخندید می گفت ولش کن خانومم حرص نخور فدات بشم منم میگفتم نه نه میخوام بگم بزار بگم تو هم در جریان باشیاین وسط پرتغال نارنگی هم پوست میکندم که ویتامین س بدنمون تامین بشه همسری هم حواسش به چرخش چاقو تو دست من بود همش میگفت اینجوری نگیر دستت رو میبریااااامنم میگفتم نه چرا ببرم حواسم هست بعد دوست همسری زنگ زد منم از فرصت استفاده کردم با پوست پرتغال ادمک درست کردم از اینایی که زبونش رو میشه با دست حرکت داد یادم رفت عکس بندازم از ادمک پرتغالیمموهام رو یه سمتش رو تافت زده بودم کشیده بودم سمت دیگه رو کج ریخته بودم تو صورتم نفسی اولش که رفتم من رو دید هی میخواست یه حرفی رو بزنه من رو نگا میکرد می گفت خیلی ناز شدی موهام رو ناز میکرد سه بار اومد یه حرفی رو بزنه هی منو نگاه میکرد می گفت خیلی ناز شدی حرفش رو نمی گفت منم کلی کیفول شدم از این همه ذوق همسری برای تغییر به این کوچیکیبعد از قدم زدن راه افتادیم به سمت خونه منم هوس یخ در بهشت کرده بودم نفسیم گفت بریم بگردیم پیدا کنیم گفتم نه چون هم باید برمیگشتم هم میدونستم دیگه همه جا یخ در بهشت رو جمع کردن بعد از رسوندن من دالی بازی کردن عشقم رفت دل من از نگاه کردن به دورشدنش گرفت اشک تو چشمام جمع شد

عشقنامه:قربون چشمهای قهوه ایت برم زندگی من دیگه اونجوری مظلومشون نکنی به من نگاه کنی ها دلم ریش میشه بخدا

 بخاطر همه خوبیهات ممنونم مرد زندگیم میپرستمت بعد از خدا دوست دارم بیشتر از همه ی ادمای دنیا



نظرات شما عزیزان:

یه دوست
ساعت18:37---15 تير 1393

سلام فافا جون،ببخشید خیلی وقت بود پست های قدیمیتو نخونده بودم،تابستون که شده حوصله ی انجام هیچ کاری رو ندارم،فقط لم میدم رو مبل و تلویزیون نگاه میکنم
ایشالا یه خونه ی قشنگ تو اون منطقه از شمال که دوست داری میگیرید کلی ذوق میکنی،از الان به خاطر خونه بهت تبریک میگم ایشالا به پای هم پیر شید

دوس خوبم:سلام اتوسای وب خونخندهاره از بس هوا گرم کل انرژی ادم میره منم همینجوریم نگران نباش همدردیم:)ایشالا شما اولین مهمونمون باشی برات باقالا قاتوق ترشی تره درست کنم چقدرم که من بلدمزبان درازیایشالا البته از اون پیر شادابا:)



دریا
ساعت12:37---2 دی 1392
دعوات نکردمهههههه

راه رفتم معمولی نیست که

حلالی دوتایی قدم زدیم طرحو نمیبینیییی؟
پاسخ:اخی چه عشقولی:-*


سالی
ساعت11:39---18 آذر 1392
فافا جون کم پیدا نمی نویسی؟؟

ایشاا... تا باشه مسافرت رفتن.. به به چه جایی رفتی شمال ..ادم دلش میخواد
پاسخ:سرم شلوغه سالی جون ممنون عزیزم اینسری بیا باهم بریم:)


رویا
ساعت16:16---17 آذر 1392
فافا کجایی پس؟بیا بنویس دیگه
پاسخ:خودمم دوست دارم بیام بنویسم دوتا روز عشق رو ننوشتم سرم شلوغه:(


مهسا
ساعت14:49---16 آذر 1392
سلام گلم
درسام سنگینه فرصت اپ کردن ندارم
موفق باشی پاسخ:سلام عزیزم همچنین شما


فرشته
ساعت22:20---15 آذر 1392
آرامشی میخواهم که تو باشی و من درکنار هم............

تو سکوت کنی ومن گوش کنم...

ومن آرام بگویم تــــــــــــــورا دوست دارم.....

وتـــــــــــــــو بگـــــــــــــــویی من هم پاسخ:خیلی زیبا بود به دلم نشست ممنون فرشته جون


پیچک
ساعت17:03---15 آذر 1392
سلاااااام ای دختر شیطون......یخ در بهشت کجا بود این وقت زمستون آخه؟هوس چه چیزایی میکنی
پاسخ:سلام عزیزم الان دیگه باید چای در بهشت هوس کنم:)

دریا
ساعت14:23---15 آذر 1392
نیستی؟کجایی؟هان؟بیا بنویس دیگه منتظرم

اقایی که خودش با مامان اس هم میدن حرفم میزنن بیرونم کار داشتنی رفتیم.....مامانش رو میگم که به مامانم زنگ نزده
پاسخ:مهمونی بودم دریا جون شاید صبر کرده شرایط جور بشه بعد زنگ بزنه عزیزم


Elia
ساعت0:19---15 آذر 1392
ایشالا همیشه همین جور خوشبخت باشین. به منم سر بزن خانومی
پاسخ:ممنون عزیزم حتما میام الیا جون


سارا(روزنگار تقویم زندگی)
ساعت8:33---14 آذر 1392
عزیز دلم ایشالا همیشه شاد و خوشبخت باشید و غذای خوشمزه بخورید
پاسخ:ممنون همچنین شما عزیزم:)


مهسا
ساعت21:29---13 آذر 1392
همه ی پنجره هارو باز

روزنه هارو پر از نور

اسمون پر ستاره

شب مهتابی

عکس ماه توی حوض

تو اغوش عشقت واست ارزو میکنم
پاسخ:مرسی عزیزم کجایی مهسا جون وبلاگت رو اپ کن


رویا
ساعت11:20---13 آذر 1392
سلام عزیزم مرسی که میای و بهم دلگرمی میدی...
راستی جریان آشناییتونم بنویس اگه وقت کردی هم زود زود آپ کن دوستم پاسخ:عزیزم:-* حتما در اولین فرصت مینویسم رویا جون


وبلاگچه خاطرات
ساعت23:28---12 آذر 1392
ببین منو مجبور کردیاااااااااااااااا
الآن هیفنوتزت مینماهم

فا فا جان من مادریَت میباشم
تو میخواهی عکست را به ما نمایش بنماهی
با شماره 3 بیدار شویو
3
خوب حالا بدو عسکتو بیار پاسخ:مادریم شوهریم میفرماید عکس در دنیای مجازی اکیدا ممنوع است و پیگرد همسری خواهد داشت:)


فرشته
ساعت18:53---12 آذر 1392
مرسی فافا جونم از اینکه اومدی پیشم چشم حتما تند تند آپ میکنم
ایشالا خبر عروسیتونو به زودی بشنوم پاسخ:خواهش میکنم عزیزم ممنون فرشته جون


وبلاگچه خاطرات
ساعت23:51---11 آذر 1392

ای بابا جاااان!!!
پس حالا ما چیکار کنیم؟؟
خوب عکس رو با حجاب کامل اسلامی بذار رمزو هم به هرکسی نده...فقط به من بته
رو آقاتون کار کن خو یکم دختریَم

پاسخ:زورم در این موارد بهش نمیرسه مادریماصلا منم که مظلوم



فرشته
ساعت22:28---11 آذر 1392

سلام عزیزم
خوبی
وبلاگت نازه به منم سربزن

پاسخ:سلام فرشته جون خوش اومدی عزیزم

حتما میام



دریا
ساعت21:02---11 آذر 1392

همیشه خوش باشیییین بی حوصله نباشیااا روش اثر میذاره بدچوووور .....
از خانوادش میترسم اه خیلی بدن ناراحتم که به خاطر ما یا اقلا اقایی با مامانم نمیحرفن تا مامانمو خودمو مطمئن کنن که منو واسه اقایی میخوان یا نه....

پاسخ:حتما عزیزم

به اقایی بگو خوب یه زنگ بزنن خیال مامانم رو راحت کنن

ایشالا همه چی درست میشه عزیزم نگران نباش

 



وبلاگچه خاطرات
ساعت13:15---11 آذر 1392

میگویم که فـــــــــــــــا فــــــــــــا جان نازنیـــــــــــــــنم
.
.
.
.
.
.
ما میخواهیم از شوما دیدن به عمل آوریم

پاسخ:ما هم دوست داریم به عمل اوریم اما شوهرمان سرمان را میبرد



رویا
ساعت2:06---11 آذر 1392

فافا چرا من نمیتونم لینکت کنم؟؟؟؟؟؟؟؟
شرمنده من وبتو خوندم ولی بازم انگار دقیق متوجه نشدم در مورد نحوه ی آشنایی و رابطتون؟آخه الان تو پست آخرت گفتی بابام اگه دادمادشو ببینه چی میگه؟
شرمنده آقا میشه بم بگی کدوم مطلبتو بخونم که توجیه بشم
ممنونتم

پاسخ:عزیزم بلاگفا لوکس بلاگ رو لینک نمیکنه

ما هفت سال باهم هستیم عزیزم هنوز رسمی نشدیم به زودی یه پست میزارم از نحوه اشنایی...



غزل
ساعت17:54---10 آذر 1392

چه قشنگ مينويسي فافا جون
به زندگي اميدوار ميشم وقتي ميبينم هنوز عشق زندست
ايشالا هميشه عشقتون پايدار باشه

نيمرو نيمروه فافا جون
شوهرت دستپخت تورو دوست داره كه همش ميگفته خوشمزست!
قدرشو بدون
اونم بايد قدر خانومشو بدونه دختر به اين خوبي اصلا ديگه از خدا چي ميخواد!؟؟

پاسخ:لطف داری عزیزم

ممنون دوست خوبم

چشم غزل جونبعله بعله دوباره ازم تعریف کن چسبید



ندا
ساعت13:44---10 آذر 1392

خدارو شکر کن عزیزم .
عشقتون همیشه آتشین بمونه .

پاسخ:خیلی ممنون مامان ندا



وبلاگچه خاطرات
ساعت10:42---10 آذر 1392

الآن ما متعلق یه این ور شمالیم یا اون ور شمال؟؟
آرامشت تو حلقم...امتحان کهه نداری هی برو ددر دودور

پاسخ:شما هرجا باشی خوبی این ور اون ور نداره

ارامشم رو ازحلقت دربیار لازمش دارم دارم به امتحان نزدیک میشم



ميشا
ساعت9:13---10 آذر 1392
انشالله هميشه عاشق و عاشقتر باشيد دوستم
پاسخ:همچنین شما میشا جون


مریم
ساعت22:15---9 آذر 1392
انشالله عشقتون همیشه پایدار باشه
پاسخ:ممنونم مریم عزیزم


رویا
ساعت20:13---9 آذر 1392

به به چه خوشمزا تعریف میکنی فافا
ایشالا همیشه خوش باشید دوتایی در کنار هم

پاسخ:مرسی رویای عزیز

 

 



خانوم گل
ساعت19:21---9 آذر 1392

سلام به فافا خونسرد که تو امتحاناش میره مسافرت
خوشحالم بهت خوش گذشته عزیزم.طبیعت شمال واقعا قشنگه همونجور که گفتی دقیقا مثل کارت پستال میمونه.
آقا راز این نیمرو روبگو چیکارکردی که خوش مزه شده؟خو ماهم واسه همسریمون درست کنیم
پاسخ:انقدر خونسردم دارم کم کم از خونسردی استرسی میشم اصلا اییییش

مرسی عزیزم ایشالا مزدوج بشیم میام دنبالت پنج تایی بریم

نه نمیتونم بگم اولا خیلی سخته دوما اگه لو بدم دست زیاد میشه همسری دیگه ازم تعریف نمیکنه



همسری
ساعت14:03---9 آذر 1392

به به سلام خانوم گله
ما کلاً همچین آدم ماهی هستیم
خدایی نیمرو عالی بودا عالی دستت درد نکنه گلم
خانومی اونجا رو ننوشتی که هی نارنگی تعارف میکردم خودم میخوردم
خدا نکنه جیگرم من قربون خوشگل خانوم خودم برم
دوست دارم بیشتر از همه ی دنیااااااااااااااااااااااا

پاسخ:گله یا خله

بعله بعله برمنکرش لعنت

باشه عشقم رفتیم خونمون همیشه غذا برات نیمرو میپزم

الان زیرپوستی اضافه میکنم

مثل من



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: