سلام به سرورم و دوستای عزیزم خوبین
مگه این امتحانای میان ترم تموم میشه
هی بچه ها کنسل میکنن میندازن هفته دیگه دوتا از امتحانای میان ترمم نمره هاش اومد یکی از چهار نمره شدم سه و نیم یکی از سه شدم دو ونیم
یکشنبه شووری جونم اومد دنبالم قرار بود کلاسش تموم شد بره خونه ماشین رو برداره بیاد دنبالم من فکر میکردم دو سه میرسه یونی کلاسمم ساعت دوازده تموم شده بود و بیکار تو سایت نشسته بودم تو دلم داشتم میگفتم کاش الان زنگ میزد میگفت یه ربع دیگه میرسم
پنج شش دقیقه بعد از این فکرم نفسیم زنگ زد خوشحال و پرانرژی گفت بدو بیا من یه ربع دیگه جلوی در یونی منتظرتم یعنی قیافه من اون لحظه دیدنی بود
زود پاشدم رفتم دستشویی جینگولاسیون انجام دادم
دوتا از دوستام موقع جینگولاسیون هی من رو نگاه میکردن اخر از کنجکاوی(فضولی)گفتن کجا میری منم درجواب پیچوندمشون یعنی به شما مربوط نیست ایییش
اخه من داخل یونی خیلی کم ارایش میکنم فقط وقتایی که همسری میاد برای ایشون جینگیل میشم بخاطر این دوستان کنجکاو شده بودن
از اونجایی که بنده خیلی به فکر ویتامین های بدن همسری و خودم هستم از خونه نزدیک یک کیلو نارنگی پرتغال خیار اورده بودم دیگه کتفم داشت ازجا درمیومد عشقم از صبح سر کلاس بود چیزی نخورده بود زنگ زدم گفتم بگو چی میخوری بگیرم از بوفه گفت هیچی هی من میگفتم ساندویچ میگیرم میگفت نمیخورم نگیریا یه چیزی بگیر که خودتم بخوری گفتم شیر کیک خوبه گفت بله اخر شیر کیک گرفتم اومدم همسری چون میدونه من حساسم از هر جایی غذا نمیخورم با اینکه گرسنه بود گفت ساندویچ نمیخورم قربونش برم که دلش نمیاد تنهایی چیزی بخوره
از دور عشقم رو دیدم برای قدوبالاش دلم ضعف رفت تیپ فافاکُش زده بود شلوار کتان سرمه ای با کفش کمربند جیر سرمه ای پیراهن سفید
تا نشستیم تو ماشین میگه تغییری تو من نمیبینی من یه براندازکلی کردم گفتم چرا ریش کوچولوی پایین لبت رو زدی گفت نخیر اونسری زده بودم
گفتم اهان شلوار سرمه ای پوشیدی بعد ادای من رو دراورد گفت اصلا به من توجه نمیکنی
اما بخدا من از همون دور شلوار سرمه ای رو دیدم اخه خراب شده بود یه مدت نمیپوشید فکر کرده من یادم رفته اصلا امکان داره خانمها چیزی یادشون بره
تو راه طبق معمول من همش حرف میزدم همسری گوش میداد یه جایی اومد حرف بزنه گفتم هیس چقدر حرف میزنی
به عشقم نگاه کردم معلوم بود یه کمی خستس از صبح سرپا بوده ظهر زود خودش رو رسونده خونه ماشین رو برداشته یک ساعت نیم رانندگی کرده تا برسه یونی من میوه پوست میکندم تو دهن همسری میذاشتم یه کمی هم شونه هاش رو ماساژ دادم ماشاالله از وقتی میره باشگاه دیگه دودستی هم زورم نمیرسه ماساژش بدم دستم درد میگیره همسری هم متوجه شد گفت نمیخواد گلم دستت درد نکنه فکر کنم ماساژ دادنم اصلا تاثیری تو رفع خستگی همسری نداشت که اصرار میکرد نمیخواد گلم خسته میشی
نفسیم اون اهنگی رو که دوست داره من بخونم گذاشت منم اون قسمتی رو که رپ ُ تند میخونه رو باهاش خوندم همسری هم نگاهم میکرد ذوق میکرد منم کیفول میشدم
بعد هم اهنگ دوست دارم گروه سون رو گذاشت اون یه قسمت که اهنگ اوج میگیره میگه دوست دارم صدای موزیک رو بردم بالا با نفسی بهم نگاه کردیم از ته دل داد میزدیم بهم میگفتیم دوست دارم دوست دارم هنوز عشق منی ...هر کی ما رو میدید با اون دهان باز درحال فریاد زدن فکر میکرد داریم دعوا میکنیم
رسیدیم پارک همیشگی یه کمی قدم زدیم نشستیم رو صندلی تو راه نشد سرم رو بزارم رو شونه های نفسیم خستگیم دربره ارامش بگیرم تو پارک تا سرم رو گذاشتم رو شونه هاش یه پسر بچه حدودا ده یازده ساله که درحال توپ بازی داخل زمین فوتبال بود همینجوری خیره شد به ما منم به همسری گفتم بچه های الان رو ببین توروخدا ما تو این سن هنگ بودیم اینا از الان خیره شدن رو یاد گرفتن بعدا چی میخوان بشن
یه نارنگی پوست کندم پوست های دورش رو گرفتم دادم همسری گفتم ببین چه خانم خوبیم خودم پوستش رو خوردم مغزش رو دادم به تو
ایشونم زود نارنگی رو برداشت پوست کند مغزش رو داد به من اما یه کمی کج کوله بود گفتم بیا مسابقه هرکی تونست بهتر مغز نارنگی رو دربیاره برندس درحال پوست کندن بودیم که یدفعه شیطونی نفس خان گل کرد نارنگی من رو خورد نارنگی خودشم چپوند تو دهن من که صورتم نارنگی شد
دوتا نارنگی رو کامل خورد به منم یه بار تعارف کرد میل نداشتم نخوردم بعد به من میگه گلم باز میخوری پوست بکنم منم گفتم همه رو خودت خوردی من کی خوردم میگی باز میخوری
گفت اره راست میگی
بعد از اینکه حرف های عشقولانه زدیم راه افتادیم اومدیم خونه عشقم من رو رسوند رفت اصلا همین که به دور شدنش نگاه میکنم دلم میگیره
عشقنامه:زندگی من وقتی اون روز(92/9/10) فقط بخاطر اینکه نیم ساعت همدیگرو ببینیم سه ساعت منتظرم موندی تا کلاسم تموم بشه از یونی بیام برسم بهت برام یه دنیا ارزش داشت از دور بین اون همه ادم انقدر چشم چرخوندم تا پیدات کنم از دور همینجوری تماشات کردم تا رسیدم بهت وقتی رسیدیم بهم انقدر ذوق داشتیم که از نگاه کردنمون بهم اون چندتا خانومای اطرافمونم متوجه شدن چقدر برای هم عزیزیم تو اتوبوس وقتی یواشکی دستم رو میگرفتی خیلی بهم مزه میداد وقتی رسیدیم خونه باز انقدر نگاهت کردم تا از کوچه بری از دور چندبار اشاره کردی برو خونه منم الکی میرفتم داخل باز میومدم بیرون اخه مگه من دلم میاد وقتی میدونم میتونم حتی از دور هم ببینمت نگات نکنم
خدایا مواظب زندگی من باش جفتمون دوست داریم هوارتااااااااا
ادامه مطلب ...